You Can Download The Chapter's Of FATE Story In Here . Note : You Need The World Software To Open The Chapter's . The Download Ver. Chapter's Only Is In Persian Language

...

شما مي توانيد فصل هاي داستان سرنوشت را از اين قسمت روي کامپيوتر خود دانلود کنيد . لينک زير براي دانلود فصل ها است . البته بعد از دانلود هر فصل شما احتياج به نرمافزار آفيس و نصب نرم افزار وورد داريد تا بتوانيد فصل ها را باز کرده و بخوانيد

 

DOWLOAD Chapter 6

دانلود فصل 6

Chapter 6

فصل 6

به دنبال حقيقت

 

صبح يک روز آفتابي کرس از خواب بيدار مي شود . او هميشه خسته است خاطرات جنگ هيچ گاه از ذهنش بيرون نمي روند . کمي روي تخت مي شينه و آه بلندي مي کشه بلند ميشه و صورت خودش رو آب مي زنه . سر دردهاي هميشگي اون رو رها نمي کنند . مثل هميشه 3 عدد تخم مرغ درست مي کنه و همين طور که روزنامه در دست داره يک فنجان قهوه مي خوره . کم کم سر دردش بهتر ميشه اما نه کاملا خوب .

کرس ياد اتفاقي که ديروز براي او افتاد مي افته . اون دعواي درون کافه براش عجيب نبود اما چيزي که داخل کوچه ديده بود و حرف هايي که پيرمرد بهش زده بود اون رو گيج کرده بود .

پيرمرد به کرس يک آدرس داد . اون تمام خصوصيات کرس رو مي دونست .

•  خداي من يعني اون مرد کي بود . من رو از کجا مي شناخت . شايد دارند براي من پاپوش درست مي کنند و مي خواهند من رو نابود کنند . تا جايي که يادم هست من با افراد زيادي دوست نيستم و از دوران جنگ هم خيلي وقته که گذشته و اونجا هم دشمنان زيادي نداشتم . پس کي مي تونه باشه که داره با من اين کار رو مي کنه . راستش فکر نکنم کسي بتونه به من صدمه اي بزنه اما اون پيرمرد خيلي راحت توانست ذهن من رو در دست خودش بگيره . اگر همچين آدم هايي باشند چي . خداي من کاملا گيج شدم بايد چه کار کنم

کرس جون خودش رو در خطر ديد دوست نداشت اين قضيه ادامه پيدا کنه اما وقتي فکر مي کرد اگر به آن آدرس نرود ممکنه براي خودش بدتر بشه تغيير عقيده مي داد. مدام با خودش کل انجار مي رفت . تا بالاخره تصميم گرفت به آدرس بره و ببينه که اون پيرمرد چه گفته بود . کرس به خاطر داشت که اون پير مرد آدرسي به اون داد و به او يک عدد هم گفته بود عدد 415767 ولي پير مرد در مورد اين عدد چيزي نگفت . کرس حافظه زياد قوي نداشت ولي اين عدد از ذهن او خارج نشده بود .

کرس مشغول کار بر روي ساختمانهاي تازه تاسيس است . او در ساخت ديوارهاي بلند و کارهاي ساختماني فعاليت دارد . بعد از اتمام کار کرس به همراه کارمندانش ناهارشان را خوردند . کرس آماده شد و به طرف آدرسي که درون ذهنش بود پيش رفت .

آدرس از محل کارش خيلي دورتر بود او را مي افته و به محل آدرس مي رسه اما اونجا پر از آپارتمان بود و يک پارک کوچک کرس درون پارک ميره هيچ چيز غير عادي نمي بينه . کمي منتظر مي مانه . اطراف رو مي گرده ببينه شرکتي و يا چيزي که مربوط به آن پبرمرد باشه رو پيدا مي کنه يا نه

•  آقا ببخشيد شما اين اطراف يک پيرمرد مو سفيد با کت و شلوار مشکي و خيلي جنتل من رو نمي شناسيد

•  هي مرد چي مي گي از اين شخصي که مي گي اينجا زياد داريم . اينجا پيرمرد زياده و کت و شلوار مشکي پوش هم همين طور از اين طريق نمي توني فرد مورد نظرت رو پيدا کني

•  اسمي ازش نداري ؟

•  نه متاسفانه . متشکرم

کرس از هر کسي پرسيد جوابي نگرفت اونجا پر از آپارتمان بود و بدون هيچ سرنخي

•  خداي من ديوانه شدم چقدر احمق بودم که به اينجا آمدم مي دانستم اينها همش ديوانه گيه . اي احمق فقط وقت خودم رو با اين چرنديات تلف کردم

کرس نااميد راه مي افته که به طرف خونه برود . ناگهان در راه متوجه چيزي ميشه که کمي اون رو مشکوک مي کنه تمام آپارتمان ها تازه ساخته شده بودند و هر آپارتمان شماره مخصوص خودش رو داشت که بالا هر کدام نوشته شده بود چيزي که توجه کرس را جلب کرد يکي از آپارتمان ها با شماره 41 بود کرس به ياد آورد که اول عددي که پير مرد به او گفته بود با 41 شروع ميشود .

•  شايد اين يک سرنخ باشه واقعا نمي دونم چرا دارم بر مي گردم ولي بايد داخل آپارتمان رو بگردم .

کرس وارد آپارتمان شماره 41 شد از پله ها بالا رفت هر کجا را نگاه مي کرد که شايد سرنخي پيدا کند . درب منزل ها را ميزد شايد پيرمرد را پيدا کند

•  سلام خانم ببخشيد مزاحم شدم مي خواستم بدونم شما توي آپارتمانتون پيرمردي شيک پوش با کت و شلواري مشکي داريد يا نه

•  هي آقا من درست افراد اينجا رو نمي شناسم بهتره بري طبقه دوم اتاق 32 اون يارو خيلي قديميه از قبل از اين که سري قبلي آپارتمان هاي اينجا خراب بشه و اين جديد ها ساخته بشه اون اينجا زندگي مي کرده شايد اون بدونه .

•  ممنونم خانم

کرس به طبقه دوم رفت و زنگ درب شماره 32 را زد کمي منتظر ماند. کمي بعد پيرمردي درب منزل را باز کرد پيرمردي بسيار پير.

•  بله پسرم چي مي خواهي

•  سلام آقا من دنبال يک آقاي پير مي گردم

•  پس درست آمدي پسرم درست جلوي چشمات ايستاده

•  اوه نه قربان منظورم شما نيستيد

•  آه از من خوشت نيومد

•  اوه شما واقعا آدم شوخي هستيد اما من دنبال پير مردي مي گردم که به اندازه شما پير نيست و يک کت و شلوار مشکي هم داره آيا شما اون رو مي شناسيد

•  پسرم من اين مرد رو نمي شناسم ولي خودم يک کت و شلوار کرم رنگ دارم خيلي از مشکي قشنگ تره

•  آقا بايد ببخشيد مزاحم شدم من ديگه ميرم

•  صبرکن پسرم . من سالهاست اينجا زندگي مي کنم اينجا پيرمردهاي زيادي زندگي مي کنند و خيلي از اونها کت و شلوار مشکي دارند . مي خواهم بهت بگم اگر اون فرد فقط بهت گفته کت و شلوار مشکي دارم بدون نمي خواسته پيداش کني .

•  به هر ممنونم آقا خداحافظ

کرس از پله ها پايين اومد و با عصبانيت به طرف درب رفت وقتي مي خواست از درب خارج بشه صداي بسته شدن يک درب کوچک کمدي رو پشت سر خود شنيد . همين طور که دستش روي دستگيره درب اصلي آپارتمان بود به عقب نگاه کرد و ديد زير پله ها دختري در حال برداشتن نامه اي از صندوق هاي عمانت آپارتمان است و روي هر صندوق عددي نوشته شده.

کرس جلو رفت دختر که مشغول خواندن نامه هايش بود وقتي کرس نزديک شد متوجه او شد و به کرس لبخندي زد

•  سلام تا حالا شما رو اينجا نديدم شما جديد هستيد

•  آه . راستش . نه من اومده بودم کسي رو ببينم

•  آه خوبه اينجا خيلي عالي شده قبلا اينجا ها خيلي خراب بود ولي الان همه چيز رو درست کردند حتي اين صندوق هاي پست هم پيشرفته شدند و با رمزهاي کليدي باز مي شوند

•  آه آره خوش به حالتون

•  من ديگه بايد بروم فعلا

•  اوه خدافظ خانم موفق باشي

•  ممنونم

کرس منتظر ماند تا دختر بالا برود سپس صندوق را گشت و روي يکي از صندوق ها عدد 5 نوشته شده بود يعني سومين حرفي که اون پير مرد بهش گفته بود به خودش گفت فقط سه عدد 767 مانده بايد کد باز شدن اين صندوق باشه . کرس جلو رفت و کد را وارد کرد و درب صندوق باز شد . نامه اي درون صندوق بود . کرس تعجب کرده بود وقتي فکر کرد آن پيرمرد طبقه بالا چي گفت تعجب کرده بود که اون پيرمرد نمي خواسته تو اون رو پيدا کني . به هر حال کرس نامه را برداشت و به طرف خانه رفت .

© Farhad Yarmand 2009 (Farhad767@Gmail.com)