You Can Download The Chapter's Of FATE Story In Here . Note : You Need The World Software To Open The Chapter's . The Download Ver. Chapter's Only Is In Persian Language

...

شما مي توانيد فصل هاي داستان سرنوشت را از اين قسمت روي کامپيوتر خود دانلود کنيد . لينک زير براي دانلود فصل ها است . البته بعد از دانلود هر فصل شما احتياج به نرمافزار آفيس و نصب نرم افزار وورد داريد تا بتوانيد فصل ها را باز کرده و بخوانيد

 

DOWLOAD Chapter 4

دانلود فصل 4

Chapter 4

فصل 4

خاطرات گذشته

 

کافه اي در نيويورک 

درون کافه اي در نيويورک غوغايي بر پاست . همه به سر هم ريختند و هم ديگرو ميزنند مردي که هيکل ورزيده اي دارد همه رو کتک ميزند و هر کسي مشتي پرتاب ميکند 

کرس تايلر مردي مست و قوي که همه را در کافه به اطراف پرتاب مي کند و همه جا را به هم ريخته 

10 دقيقه قبل

کرس طبق معمول وارد کافه مي شود تا نوشيدني بخورد.

•  يک نوشيدني خنک بهم بده

مردي کنار کرس نشسته

•  هي رفيق براي من هم يک نوشيدني بخر باور کن پولي برام نمونده

کرس به مرد يک نگاهي مي اندازه

•  چرا بايد برات يک نوشيدني بخرم تو کي هستي

•  من فقط يک بدبخت هستم که پولهاش تموم شده به خودت زحمت نده جوون

•  يک نوشيدني هم براي اين مرد بريز

•  ممنونم مرد تو خيلي کارت درسته 

کرس تا اون زمان سه عدد نوشيدني رو خورده بود

•  ببينم جوون اسمت چيه اينجا چکار مي کني

•  هي ديگه چي ميخواي نوشيدني رو که گرفتي پس ديگه فضولي نکن

•  باشه . چرا انقدر عصباني هستي . مشکلي پيش اومده

•  نه فقط مي خوام تنها باشم ميفهمي

•  باشه من مزاحمت نميشم راحت باش بابت نوشيدني هم ممنونم

مرد ژوليده پوش و تقريبا مست از جاش بلند شد تا برود .

اما در هنگام رد شدن از کنار کرس خيلي سريع دستش رو به طرف جيب کرس برد تا کيف کرس رو برداره

اما کرس سريعا دست اون رو گرفت 

•  فکر کردي داري چه غلطي مي کني

•  دست من رو ول کن آشغال با من چه کار داري

•  ميدوني من معمولا با آدمها درگير نمي شوم . اما از دوتا چيز نفرت دارم . يکي اينکه به کسي که يک لطفي بکنم بهم نارو بزنه و مهم تر از اون اين که کسي بهم بگه آشغال 

مرد دست مشت کرده خودش رو مياره به طرف کرس اما کرس اون دست رو هم ميگيره همينطور که دو دست مرد در دستان کرس بود با سر به صورتش ميزنه مرد پرتاب ميشه و روي زمين ميافته

 

کرس به طرف مرد ميره و اون رو بلند ميکنه و اون روي ميزي ميخوره که چند نفر نزاره گر بودند . انها هم بلند ميشوند و به طرف کرس ميايند

 

زمان حال

خلاصه درگيري حسابي بين اين چند نفر رخ ميده 

بعد از کلي دعوا کرس مست و خسته کنار ديوار ميشينه . همه گوشه اي افتاده بودند 

همينطور که کرس نشسته بود به ياد خاطرات بد خودش مي افته 

دوران جنگ 

کرس به همراه دوستش در جنگ و بين خطوط دشمن در حال راه فراري هستند . افراد دشمن رو مي کشند و جلو ميروند دوست کرس گير ميافته و کرس که خيلي از او جلو تر بوده متوجه نميشه وقتي بر مي گرده ميبينه پاي دوستش داخل تله اي سيمي گير کرده 

•  برو کرس بر نگرد برو

•  لعنتي با خودت چه کار کردي 

چند تا از افراد دشمن به طرف دوست کرس حمله مي کنند و دوست با سلحه به انها شليک ميکنه و کرس به طرف اونها ميدوه 

وقتي کرس ميرسه تمام اون آدمها روي دوستش بودند و به او ضربه ميزدند 

کرس به طرف اونها ميره و وقتي به آنها ميرسه هر کدام رو با يک دست بلند مي کنه و به اطراف پرتاب ميکنه و سيم خاردار رو با دستانش پاره مي کنه و دوستش رو کنار ميکشه 

اما دوست جراحات زيادي برداشته بوده و ديگه قادر به حرکت نبود

•  : از اينکه برگشتي متشکرم رفيق

•  دوام بيار از اينجا مي برمت بيرون

•  من ديگه نمي تونم حرکت کنم تو بايد بري . فقط به همسرم بگو که دوستش دارم

•  ديوونه نشو احمق بهتره خودت اين رو بهش بگي 

اما دوست کرس ديگه مرده بود

کرس بسيار ناراحت شد و شروع به گريه کردن کرد . همان جا جنازه دوستش رو خاک کرد 

در همين هنگام کرس با مشتي که از يکي از افرادي که دعوا ميکردند خورد به هوش آمد و با سختي از کافه بيرون آمد 

او به طرف خانه حرکت کرد در راه در خيابان که حرکت ميکرد نزديک به خياباني بزگ که رسيد ناگهان مردي که در حال دويدن بود با او برخورد کرد و او را به زمين زد 

کرس خيلي عصباني شد اما انگار مرد از چيزي فرار مي کرد او مرد را تماشا مي کرد

•  لعنتي اگر گيرت بيارم دخلت رو ميارم 

کرس به طرف خياباني رفت که مرد وارد آن شد کمي داخل کوچه ها را گشت اما اثري پيدا نکرد تا اينکه صداي فريادي شنيد سريع به طرف صدا دويد مردي را درون کوچه اي ديد که انگاراز چيزي ترسيده بود جلوي او هم مرد ديگري بود که به او نزديک ميشد

 

مرد به کرس نگاهي انداخت و فرياد زد کمکم کن خواهش مي کنم 

کرس که تعجب کرده بود آرام جلو رفت اما آن مرد عجيب با پالتويي بلند که جلوي مرد وحشت زده بود به طرف اون حمله کرد و او را گرفت و هر دو ناگهان ناپديد شدند اما هاله اي درون هوا قوطه ور بود که به سختي ديده ميشد 

کرس به طرف هاله دويد به او دست ميزد اما دستش از هاله رد مي شد .

او برگشت و تعجب زده بود 

•  خداي من مثل اينکه زياده روي کردم نبايد انقدر مي خوردم . شايدم اون ضربه ها کاره خودشون رو کردند 

کرس به طرف خياباني که آمده بود برگشت هنوز گيج و تعجب زده بود و فکر مي کرد خيالات بوده 

او به طرف خانه حرکت کرد اما مردي رو با کوت و شلوار جلوي خود ديد

•  سلام دوست من

•  سلام شما کي هستي ؟

•  خوب به حرفهاي من گوش کن کرس

•  اسم من رو از کجا ميدوني . تو کي هستي . نکنه تو هم توي خيالاتم هستي

•  نه دوست من من براي کمک به تو اينجا هستم

•  من احتياجي به کمک کسي ندارم در واقع من مشکلي ندارم

•  نداري ولي به زودي پيدا مي کني

•  منظورت چيه بزودي پيدا مي کني داري من رو تحديد مي کني

کرس به طرف مرد حمله ور شد و توي صورت مرد گفت

•  ببين پيرمرد همين الان ميتونم گردنت رو بشکونم پس سربه سر من نگذار و بگو من رو از کجا ميشناسي

•  گوش کن کرس من ميدونم توي دوران جنگ سختي زيادي کشيدي

•  حالا فهميدم تو يکي از فرمانده هاي من بودي که الان اومدي سلامي بدي ولي بدون من هيچ جوابي براي سلامت ندارم پس بهتره زود گمشي

•  اشتباه مي کني 

مرد به صورت کرس نگاه مي کرد ناگهان کرس سردردي عجيب گرفت و خاطرات جنگ جلوي چشمانش ظاهر ميشدند

صداي مرد به گوش کرس مي رسيد اما کرس نمي توانست کاري کند 

کرس تو بايد به جايي که ميگم بياي من و چند نفر ديگه ميخواهيم تو رو ملاقات کنيم اين بستگي به زندگيه تو و خيلي هاي ديگر داره پس به اينجا بيا . 

بعد از مدتي کرس چشمان خود را باز مي کند و حالش سر جا مياد اما خبري از مرد نبود او فقط يک آدرس و يک عدد 415767 را به خاطر داشت

•  مطمعن هستم اين يکي مربوط به نوشيدني نبود.

© Farhad Yarmand 2009 (Farhad767@Gmail.com)