You Can Download The Chapter's Of FATE Story In Here . Note : You Need The World Software To Open The Chapter's . The Download Ver. Chapter's Only Is In Persian Language

...

شما مي توانيد فصل هاي داستان سرنوشت را از اين قسمت روي کامپيوتر خود دانلود کنيد . لينک زير براي دانلود فصل ها است . البته بعد از دانلود هر فصل شما احتياج به نرمافزار آفيس و نصب نرم افزار وورد داريد تا بتوانيد فصل ها را باز کرده و بخوانيد

 

DOWLOAD Chapter 3

دانلود فصل 3

Chapter 3

فصل 3

ملاقت با ترس

 

موريس بعد از اخراج شدنش از سر کار دچار فشار زيادي شده بود .

دانشگاه

شايد تنها راهش دردو دل کردن با يکي از دوستانش بود

 

•  موريس اين ترم داره به پايان ميرسه ميدوني که

•  خداي من نمي دونم بايد چه کار کنم من از کار اخراج شدم

•  خداي من چرا ؟

•  بخاطر يک اشتباه . .. خودم هم نميدونم

•  حالا مي خواي چه کار کني موريس

•  نميدونم بايد برم دنبال کار ولي اگر دنبال کار هم برم نميتونم با اين سرعت پول اين ترمم رو بدم . تازه پول کرايه اتاقم هم هست

•  شايد بهتر باشه بري پيش عموت اون شايد کمکت کنه

•  نه حرفش رو هم نزن عموم هرگز

 

موريس از درب دانشگاه خارج ميشه و مردي رو در طرف ديگه خيابان ميبينه که به نظرش عجيب مياد و احساس مي کنه داره بهش نگاه ميکنه

 

•  به نظرم اون داره من و ميپاد

 

موريس به خيابانها ميره تا براي خودش کاري پيدا کنه بعد از گشتن بسيار گرسنه ميشه به يک فستفودي ميره تا غذايي بخوره

دست توي جيبش ميکنه و مي بينه فقط 10 دلار پول همراهش داره از خياباني عبور مي کرده که صداهايي رو داخل يک کوچه ميشنوه

 

بر ميگرده و وارد کوچه ميشه در وسط کوچه باريک بچه اي رو ميبينه که روي زمين افتاده و گريه مي کنه

به طرف او ميره و بهش کمک ميکنه که بلند شه

 

•  ببينم چي شده چرا قوزک پات زخمي شده

•  چند نفر من رو کتک زدند و پولي رو که پدرم بهم داده بود ازم گرفتند

•  اشکالي نداره الان سالم هستي بهتره زودتر به خونه بري و زخمت رو پانسمان کني

•  اما آقا ...

•  ببينم چه کمکي ميتونم بهت بکنم اما چي ...

•  اما آقا اگر پدرم بفهمه پولي رو که قرار بود براش سيگار بخرم رو گم کردم من رو حسابي کتک ميزنه

•  خداي من چرا مگه پدرت آدم بديه

•  بله اون يک آدم مشروب خوره و من رو ميزنه

 

موريس هم که قلب مهرباني داشت به فکر فرو ميره و جلوي چشمان خودش يک کودک بيچاره رو مي بينه

•  ببينم اون پول چقدر بوده ؟

•  هشت دلار بود آقا

 

موريس دست توي جيبش ميکنه و هشت دلار از 10 دلار رو به بچه ميده

•  بيا کوچولو اين 8 دلار برو سيگار رو براي پدرت بخر و زودتر زخمت رو پانسمان کن

•  آقا نميدونم چطوري ازتون تشکر کنم واقعا ممنونم

موريس به راه خودش ادامه ميده و به يک کافه ميره

 

•  آقا لطفا يک قهوه برام بياريد

•  بله

 

موريس با دو دلاري که داشت يک قهوه ميخره

 

ناگهان مردي کنار موريس روي صندلي ميشينه اون مرد کسي نبود جز چاک ردفورد

•  اهل اين اطراف نيستي درسته

•  با من بوديد آقا ؟!

•  بله شما اهل اين اطراف نيستيد

•  اوه نه براي پيدا کردن کار به اينجا آمدم

•  دنبال چجور کاري هستي

•  راستش يک کاري که بتونم کرايه اتاق و خرج دانشگاهم رو بدم

•  بايد کار خيلي خوبي باشه

هم موريس و هم چاک از اين حرف چاک خنده اشون مي گيره

 

بله چاک عجيب و غريب و موريس مي نشينند و کلي با هم خوش و بش مي کنند

 

•  من چاک هستم

•  موريس . ببينم شما بايد اهل همين اطراف باشي

•  من اهل اينجاها نيستم از جاي خيلي دوري هم نيومدم اما براي شما خيلي راه

•  خداي من داري معما طرح مي کني

•  ببين موريس ميخوام بدونم تو اون مرد کت و شلواري رو مي شناسي

•  راجع به کي حرف ميزني من متوجه نميشم

•  يک نفر مراقبه توست موريس يک مرد تو روتحت نظر داره

•  ببينم تو کي هستي در مورد چي حرف ميزني

•  من اول شک داشتم که تو با اونها هستي ولي بعدا فهميدم اينطور نيست

•  چي داري ميگي مرد من هيچي نمي فهمم تو حالت خوب نيست

•  مهم نيست من کي هستم مهم اينه که تو در خطري نمي دونم چرا تو ولي هستي

•  ببين آقاي چاک اگر همين الان از اينجا نري من حسابي عصباني ميشم خودم مشکل زياد دارم

•  به اون مرد نزديک نشو اون خيلي خطر ناکه

•  خداي من ديگه داري منو ديوونه مي کني از اينجا بلند شو و برو

•  من تو رو امتحان کردم و فهميدم از اونا نيستي امروز که از دانشگاه بيرون ميامدي مردي رو ديدي که برات عجيب بود درسته

•  خداي من تو از کجا اين رو ميدوني تو کي هستي

من کسي هستم که ميخواد کمکت کنه . اون مردي رو که ديدي حتما جاي ديگه هم همينطور که مراقبت بوده ديدي . تو انسان خاصي هستي و يا شايدم با انسانها خاصي آشنا هستي

•  اگر همين الان توجيهم نکني من از اينجا ميرم

•  من هم توسط اون مرد تحت تعقيب بودم بعد از مدتي فهميدم اونها دنبال افراد خاصي هستند چون خودشون هم عجيب و غريب هستند نميدونم چي مي خواهند ولي اصلا ازشون خوشم نمي ياد

•  صبرکن درسته ديشب احساس کردم مردي داره من رو نگاه ميکنه از دور اما فقط يک بار اون رو ديدم

•  خودشه مرد حتما بازهم اون رو ميبيني و ممکنه سراغت هم بياد

•  اما اون کيه چرا دنبال منه اصلا تو کي هستي چرا اون دنبال تو هم بوده

•  فقط مواضبش باش اون خيلي خطرناکه من يک بار با اون درگير شدم اون تو رو تا حد مرگ ميترسونه تا به هدفش برسه سعي کن تسليمش نشي وگرنه ميدونم برات خيلي گرون تموم ميشه

ناگهان صداي درب کافه توجه موريس رو جلب مي کنه و موريس بر مي گرده و با ترس به درب نگاه ميکنه

اما به محض اينکه بر مي گرده ميبينه چاک ناپديد شده .

موريس گيج از جاي خودش بلند ميشه و از کافه بيرون ميره اون از حرفهاي چاک گيج شده بود و فکر پيدا کردن کار از ذهنش بيرون رفته بود. در طرف ديگه خيابان مردي توجهش رو جلب ميکنه يادش مياد که صبح که از درب آپارتمانش بيرون ميامد اون مرد رو يک بار ديده بود

 

اما مرد خيلي سريع ناپديد ميشه.

 

موريس ياد حرفهاي چاک ميافته و کمي نگران ميشه با سرعت از آنجا دور ميشه

پولي در جيبهاي موريس نمانده بود براي همين با سرعت به طرف خونه ميره. با خونه چند ميدان فاصله داشت

پس سرعتش رو زياد ميکنه

 

در راه چند بار ديگه اون مرد رو ميبينه

مرد چهره عجيبي داشت و تمام توجهش به موريس بود

 

موريس داخل يک کوچه ميره و ميان بر ميزنه و از ترس شروع به دويدن مي کنه از چند کوچه ميگزره و در اواسط يک کوچه ناگهان جلوي خود مردي رو ميبينه با کت و شلوار براش خيلي آشنا بود

کمي فکر ميکنه متوجه ديشب ميشه

موريس کمي جلو ميره و به آرامي حرکت ميکنه

 

•  ميبخشيد آقا اگر ميشه از سر راه کنار بريد من رد شم

•  تو در خطري بايد با من بياي

•  گوش کن تو اولين نفري نيستي که امروز بهم اين رو ميگه پس بهتره هر چه سريعتر بري کنار

•  اگر با من بياي مشکلي پيش نمياد ولي اگر نياي باعث خرابيهاي زيادي ميشي

•  خداي من چرا با من اين کار رو ميکني اينها کي هستند نکنه ديوانه شدم

 

ناگهان موريس در بالاي سر خود روي يکي از ساختمانها متوجه ريختن کمي خاک ميشه انگار کسي روي پشت بام مواضب او بوده

 

ناگهان مرد کت و شلوار پوش به بالا نگاه ميکنه و رو به موريس فرياد ميزنه دستت رو بده به من

موريس ترس وجودش رو ميگيره

و در همان لحضه که مرد دستش رو به طرف موريس دراز مي کنه همه چيز براي موريس تاريک ميشه انگار ضربه اي به سرش وارد شده بود

 

موريس به سختي چهماي خودش رو باز ميکنه به سختي بلند ميشه اما بسيار تعجب ميکنه و ترس تمام وجودش رو ميگيره

خودش رو جايي ميبينه که انگار مرده يک مکان ترس ناک و گرم و وحشت ناک

•  خداي من اينجا کجاست من مردم

پشت سر خود موجودي رو ميبينه که ايستاده اون موجود ترسناک و با بالهاي آتشين به موريس خيره شده موريس فرياد ميزنه و شروع به فرار مي کنه اما اون موجود با ضربه اي که بهش ميزنه اون رو به زمين مياندازه

 

جلوي او مياد و يغه موريس رو ميگيره

•  به دنياي من خوش آمدي

•  تو کي هستي من کجام

•  توي دنياي شما من يک اسم دارم ولي بهتره اسم واقعيه من رو ندوني ميتوني من رو تد صدا کني بعضي ها هم بهم ميگن تد والنتاين

 

•  از من چي ميخواي بزار برم

•  تو جايي نميري تا وقتي که به من چند سوال رو جواب بدي

•  خداي من تو چي ميخواي

•  بگو تو چه قدرتي داري ؟

•  چي داري ميگي متوجه نميشم چي ميگي

•  با من بازي نکن موريس تو الان در منطقه من هستي نگزار در وضع بدي قرارت بدم

 

موريس که ترس وجودش رو گرفته بود ياد حرفهاي چاک افتاد وقتي که چاک داشت مي گفت :

•  مهم نيست من کي هستم مهم اينه که تو در خطري نمي دونم چرا تو ولي هستي

فقط مواضبش باش اون خيلي خطرناکه من يک بار با اون درگير شدم اون تو رو تا حد مرگ ميترسونه تا به هدفش برسه سعي کن تسليمش نشي وگرنه ميدونم برات خيلي گرون تموم ميشه

 

تد فرياد ميزنه و ميگه

 

•  دوست دارم بدونم تو کي هستي که اون به تو خيلي اهميت ميده

•  در مورد کي حرف ميزني

•  اون اسمهاي زيادي داره اما بهتره ندوني اون کيه چون ممکنه پس بيوفتي بچه مدرسه اي

حالا بگو تو چي داري ؟

•  من هيچي نميدونم از حرفهات سردرنميارم

•  متاسفم نميخواستم کار به اينجا بکشه بهتره زود تر جواب من رو بدي

•  به کجا ؟

ناگهان تد ناپديد شد فضاي اون منطقه وحشتناک تاريک تر شد موجادات ترسناک و عجيبي به طرف موريس آمدند موريس از ترس خوشکش زده بود و نمي توانست حرکت کنه عرق از سرو روي موريس ميريخت اون موجودات به موريس نزديک تر ميشدند موريس کمي به خودش آمد و فرار کرد اما هر جا ميخواست بره درون اون دنياي وحشت ناک بود و پر از ان موجودات عجيب

موجودات به موريس نزديک شدند ناگهان موريس احساس عجيبي بهش دست ميده و صدايي رو ميشنوه

که به او ميگه

•  موريس به اون موجوداتي که طرفت ميان فقط فکر کن و فکرت رو متمرکز کن و از قدرت استفاده کن

موريس کمي بخود مياد اون موجودات به موريس نزديک شده بودند

تد دوباره بر ميگرده

زود باش موريس حرف بزن تو بايد قدرتت رو دراختيار ما بگذاري

تد به طرف موريس حمله ميکنه موريس تمرکزي ميکنه و فريادي ميزنه و دستش رو به طرف تد پرتاب ميکنه ناگهان تد به عقب پرتاب ميشه و به ديواري ميخوره

در همين هنگام يک دست بازوي موريس رو ميگيره و اون رو به طرف خودش ميکشه

موريس به يک ديوار محکم برخورد مي کنه

وقتي به خودش مياد ميبينه که داخل کوچه اي هست که بيهوش شد در طرف ديگه مردي رو ميبينه که اون هم روي زمين افتاده

وقتي سر خودش رو بر مي گردونه مبينه اون چاکه و از اين موضوع تعجب ميکنه

چاک به طرف موريس مياد و دست اون رو ميگيره و بلندش ميکنه

•  ميخواستم همين رو بهت بفهمونم موريس

•  ببينم چه اتفاقي براي من افتاد من کجا بودم تو متوجه نيستي من داشتم خواب ميديدم ولي اينه حقيقت بود .

•  موريس اون حقيقت بود من داشتم تو رو مي ديدم ولي خيلي سخت بود تا تونستم بکشمت بيرون

•  تو من رو کشيدي بيرون ؟

•  بله اين کاره همون هيولاست اسمش

•  تد والنتاينه

•  آره البته اسميه که اينجا داره اينها رو به من هم گفته

•  پس اون سراغ تو هم اومده

•  درسته من که بهت گفته بودم .

•  ولي اون از ما چي ميخواد

•  گوش کن موريس من قدرت خواستي دارم که اين بهم ارث رسيده و تو هم قدرتي داري که اونها به دنبالت هستند تا جايي که من فهميدم اونها دنبال آدمهايي مثل ما هستند

•  اما من قدرتي ندارم اصلا اين حرفها معني نداره

•  موريس به خودت بيا تو الان نديدي چه اتفاقي برات افتاد ؟

•  اما تو چرا داري به من کمک مي کني

•  يکي اينکه تو مثل من هستي و اونها دنبال تو هم هستند و ديگري اينکه تو يک بار به من کمک کردي و من هم تلافي کردم اين کار منه

•  من چه کمکي به تو کردم؟

ناگهان چاک به يک بچه تبديل ميشه همون بچه اي که موريس به او 8 دلار پول داده بود

•  حالا يادت اومد ...اين قدرت منه

•  خداي من

چاک به حالت اول خود بر ميگرده

•  بيا اين يک 100 دلاريه به خونه برو و مواضب اطرافت باش تا ببنيم چي ميشه ولي مواضب اطرافت باش موريس قدرت خودت رو کشف کن من قدرت تو رو به چمم ديدم

•  چه قدرتي من هيچي نميدونم

•  وقتي تد داشت به طرفت ميامد تو اون رو به ديوار کوبيدي اونم از راه دور اين همون قدرته موريس

•  خداي من چطور اون کار رو کردم . حالا يادم اومد صدايي شنيدم که بهم گفت بايد تمرکز کنم

•  اون صداي کي بود موريس متوجه نشدي

•  حالا که فکر مي کنم مي بينم اون صدا رو ميشناسم

•  اون صداي کي بود موريس ؟

•  صداي پيرمردي بود که من دوبار اون رو ملاقات کردم

 

© Farhad Yarmand 2009 (Farhad767@Gmail.com)